هستی من

فریادسکوت

همه هستی من آیه تاریکیست که نور را در خود تکرار کنان به سحرگاه شگفتن ها و رستن هاابدی خواهد برد.من در این آیه تورا آه کشیدم آه.من در این آیه تورا به درخت و آب و آتش پیوند زدم.زندگی شاید یک خیابان درازیست که هر روز زنی با زنبیلی از آن میگذرد.زندگی شاید ریسمانیست که مردی با آن خود را از شاخه ای می آویزد یا عبور گیج رهگذری باشد که کلاه از سر برمیدارد و با لبخند ی بی معنی میگوید صبح بخیر.زندگی شاید آن لحظه مسدودی است که نگاه من در نیمه چشمان تو خود را ویران می سازد ودر این حسی است که من آن را اباادراک ماه وبادریافت ظلمت خواهم آمیخت.در اتاقی که به اندازه ی یک تنهایست دل من  که به اندازه ی یک عشق است به بهانه های ساده ی خوشبختی خود می نگرد به  زوال زیبای گلها  در گلدان و به نهالی عشقی که تو در قلبم کاشتی و به آواز قناری ها که به اندازه یه پنجره میخوانند



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در چهار شنبه 13 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت23:1توسط حسین آسکانی | |